اینجانب کتابدار کتابخانه باباریز هستم و می خواهم خاطرات 3 سالۀ کتابداری ام را برای نمایندگان کتابخانه ها توصیف کنم . در اوایل که دو کتابدار اول از کتابخانه خارج شده بودند، من و خواهرم به مدت یک ماه و نیم به جای کتابدار کار می کردیم. در تاریخ 88/11/1 یک کتابدار را از طرف دهیاری انتخاب کردند.ابتدا کمی حسادت کردم که من 2 ماه اینجا خدمت می کنم و یکی دیگر به جای من کار کند. بعد از چند روز دهیار برای سرکشی به کتابخانه آمد .ازدهیار خواهش کردم تا من هم کتابدار شوم، او هم قبول کرد. با هم نشستیم کتاب ها را بر اساس رده بندی دیویی(هر چند خوب نمی دانستیم) طبقه بندی کردیم، کتابخانه را تمیز کردیم و آماده شدیم برای ثبت نام بچه ها و بزرگسالان. هر ماه از طرف دفتر کانون در تهران برایمان بسته های کتاب می آوردند و ما هم تحویل می گرفتیم،ثبت و وارد قفسه می کردیم . کار در کتابخانه باعث شد من هم با دوستان و همسن های زیادی آشنا شوم هم با دوستان خود همسفر شوم و خوشحال شدم که اجتماعی شدم.
ژاله حاج میرزایی( کتابدار روستای باباریز)