خشونت همزاد بشر است. به جرأت می توان گفت هیچ آیینی تا کنون نتوانسته این کیفیت و نگرش را از ذهن و دل آدمی بزداید. شاید علت اساسی آمدن بسیاری از آیین های الهی بیش از هر چیز ، رفع خشونت ، یا دست کم تعدیل آن از زندگی آدم ها بوده است. نمی توان گفت که خشونت از دوران اولیه شکل گیری نظام اجتماعی بشر کاهش یافته ، فقط شکل آن دگرگون شده است. سازمان یافته تر و فراگیرتر شده است.
در دوران پیش از ظهورِ صنعت چاپ و نشر، فقط آوازه گران و منادیان حکومت بودند که به تبلیغ ، ترویج و توجیه خشونت می پرداختند و بروز خشونت هم در شکل جنگ ها و نبردهایی بود که به نفع قدرتمندان و توانگران و به دست مردم عادی و عامی صورت می گرفت. حتی نبردهای پهلوانی هم که بیان آن ها در قالب حماسه ها و اسطوره ها به ما منتقل شده است، بیشتر انگیزه های قدرتمندان را به نمایش می گذارند.
اما بشر مدرن با حکایت هایی دیگر مواجه شد . او خود را در میان غیبت و خلاء عظیم ارزش ها و در عین حال در متن فراوانی شگفت آور امکانات بازیافت. حتی آرمان های مسیحیت در مورد قوام یکپارچگی بشری و خواست حقیقت، از قضا عامل ویرانی خود مسیحیت شده بودند، نتایج این تحول مجموعه ای از وقایع جراحت بار بود که نیچه از آن ها تحت عنوان « مرگ خدا» و « ظهور نیهلیسم» یاد کرد. حالا دیگر فقط این قدرت مداران نبودند که برای گسترش دانه خشونت سرمایه گذاری می کردند . آدمیان ، حالا به رسانه های جمعی مجهز بودند. در ابتدا روزنامه بود،هر چه زمان می گذشت، اطلاعات هر چه بیشتری در مدت زمان هر چه کوتاه تری درمیان مردم عادی پراکنده می شد. این درست که اطلاعات مفید در نزد مردم انباشته می شد و افزایش می یافت، اما صفحاتی هم از روزنامه ها ( بیش از ظهور رسانه های شنیداری و دیداری)آکنده از اخباری بود که جملگی بوی خشونت می داد و گاه از این پدیده ستایش هم می کردند. قرن بیستم آغاز شد. در حوزۀ رسانه ها ، اختراع رادیو مهم ترین اتفاق این قرن بود. بروز جگ جهانی ، دنیا را زیر و رو کرد. خیلی چیزها تحول یافتند و دگرگونی پذیرفتند . بعد از این جنگ خانمان سوز ، شرایطی در سرتاسر جهان حاکم شد که به حق آن را «عصر اضطراب» نامیدند. دوران بین دو جنگ را فقط خشونت (چه سیاسی و چه اجتماعی) رقم می زند. جنگ دوم، با خشونت بارترین حادثه ای که تا آن روز در هستی بشر پیش آمده، به پایان رسید، انفجار دو بمب هسته ای در هیروشیما و ناکازاکی . و می دانیم که پس از آن چه جنگ ها و خون ریزی هایی اتفاق افتاده است. سینما و سپس تلویزیون این همه را ثبت کردند و بارها و بارها برای مردم به نمایش در آوردند. نتیجۀ آن، ناگفته پیداست.
اما، این ها همه یک طرف قضیه است. از پیش از نیم قرن اخیر، نمایش خشونت و ستایش خشونت یکی از مهم ترین عوامل رسانه ها و سامانۀ اطلاع رسانی جهانی را تشکیل داده است. فیلم ها، گزارش های خبری، فیلم های مستند و … جملگی باید به چاشنی خشونتی دامنگیر مسلح و مجهز باشند تا توجه مردم ، به خصوص نوجوانان و جوانان را به خود بخوانند ، تو گویی انسان این زمانه به خشونت معتاد شده است. غافل از این که هیچ کس را نمی توان بر روی این کرۀ زخمی یافت که قربانی یا دستخوش خشونت نباشد. فقط یک پرسش باقی می ماند که شاید پاسخ آن برای بسیاری از ما روشن باشد. آیا رسانه های گروهی ، در سرتاسر جهان، آن قدر که خشونت را در انواع و ابعاد متنوع و گوناگون نمایش می دهند، به نفی خشونت و فرهنگ سازی انکار این پدیده شوم می پردازند؟
نوشته: طاهره فراهانی