•علی سمعیان
با سلام به عزیزانی که در راه اعتلای مناطق محروم تلاش وافر می کنند تا نور امید را در دل روستاییان محروم بیفروزند.
اولین روزی که با این عزیزان آشنا شدم، در جلسۀ مدیران شهرستان بودم. از طریق یکی از همکاران به حضور عزیزان به دارالشفاء فاطمه زهرا رفتم.آن جا خانم و آقایی را ملاقات کردم که چهره های بسیار بشاش داشتند.یکی از آن ها دکتر فرزانه فر و دیگری سرکار خانم منیر پوراصلانی(خانم همایونی)، به نمایندگی از کانون توسعه فرهنگی کودکان بودند. بعد از آشنایی همسفر شدیم به سمت روستای خُنگ. تصمیم بر این بود کتابخانه ای در آن جا تأسیس شود. بعد از مدتی در بهمن ماه که برف و کولاک بسیار زیادی در آن روستا آمده بود خانم همایونی با تعدادی از اعضاء کانون به خُنگ آمد. آن ها را در منزل زنده یاد آقای کی منش اسکان دادیم . آن ها تا پاسی از شب کتاب هایی را که آورده بودند در ساختمان آقای قائنی زاده که قبلاً آماده شده بود مرتب کردند و چیدند . وقتی در چهرۀ این عزیزان و بچه های آن روستا نگاه می کردی، گویای تحرک خاص و امید وافری بود.
سال بعد قرار شد در محلی به نام اردوگاه بهلگردبرای بچه های کتابخانه اردو برگزار شود. در این اردو کارگاه های سفالگری،نجاری، مجسمه سازی،ترتیب داده شد. این اردو به مدیریت سرکار خانم همایونی و زحمات بی سپاس جناب آقای مهندس امینی که از آلمان تشریف آورده بودند برگزار شد و هر چه از خاطرۀ این اردو برایتان بگویم کم گفته ام.
ای کاش آنجا بودید و می دیدید همۀ دانش آموزان دختر و پسر دبستان ، راهنمایی و دبیرستان با چه شوقی و چه پشتکاری این کلاس ها را دنبال می کردند، چقدر شاد و شاداب بودند، خلاصه این اردو یک هفته به طول انجامید، به نظر من هر چه در تمام سال های تحصیل و زندگی شان گذرانده بودند، همانند این یک هفته نبود.
بعد از مدتی خانم همایونی منزلی دو طبقه راکه در بالا دست روستای خُنگ،که منظرۀ بسیار زیبا و چشم اندازی از مزارع زرشک داشت، از آقای قائنی زاده خرید. از شوق این عمل خیرخواهانه اشک شوق از چشمان سرکار خانم سرازیر شده بود.طبقۀ همکف این ساختمان چندین سال استکه بدون گرفتن هیچگونه اجاره ای از آموزش و پرورش خوابگاه دانش آموزان دخترانه و پسرانه شده است. طبقۀ اول برای کتابخانه و کارگاه بچه های عضو به کار گرفته شده است، حتی هزینه مخارج و استهلاک این ساختمان را کانون تهیه کرده است. این بهترین خاطره ای است که از ذهن ها پاک نمی شود.
خاطرۀ دیگر تجهیز و راه اندازی کارگاه کار و دانش به دست خیرین این کانون و جناب آقای دکتر فرزانه فر و مهندس امینی، در خانه ای اجاره ای بود. سولۀ آن را دو سال بعد کانون با زیربنای 150 متر مربع با هزینۀ بیش از 300/000/000 ریال برای ساختمان و مبلغ 200/000/000 ریال جهت تجهیزات آن تأمین کرد که در حال حاضر تحول بسیار عظیمی در روستابه وجود آورده است.
راه اندازی خوابگاه دختران به نام ایراندخت را هم کانون توسعه آغاز کرد که هنوز پابرجا و مستحکم ایستاده است.
طرح دیگری که کانون آغاز کرد و هنوز ادامه دارد، طرح آموزشیاری بود . بهترین خاطرۀ من موقعی بود که با وجه واریزی کانون برای کلیۀ دانش آموزان لباس و لوازم التحریر تهیه کردیم. ای کاش مسئولان و خیران ما به این امر مانند این افراد توجه کنند.
کمک های مالی به افرادی که بازمانده از تحصیل اند، یا افرادی که نیازمند هستند حتی جهیزیه بعضی از دخترانی که می خواهند ازدواج کنند، از طریق این عزیزان تهیه و ارسال می شود. در پایان اگر خواسته باشم خاطرات این مدت را بنویسم، شاید از یک کتاب 200 صفحه ای بیشتر شود . ضمن تشکر و ارادت خاص از این عزیزان که راه بسیار روشن و خوبی را در پیش گرفته اند تقدیر و تشکر می کنم.انشاءالله که همیشه ادامه داشته باشد