با سلام به همۀ دوستان خوبم در کانون توسعۀ فرهنگی کودکان
و با عرض تبریک به مناسبت ده ساله شدن این کانون دوست داشتنی.
گفته بودید خاطره…. همۀ لحظاتش خاطره است و مطلب زیاد، اما از همه جالب تر آرزوی خودم . چند سال پیش بود که روی پله ها توی حیاط نشسته بودم و بچه ها را در حال بازی در روستا تماشا می کردم، با حسرت پیش خود گفتم خدایا چی می شد محلی برای پرورش روح و ذهن این بچه ها بود تا از این بی برنامگی نجات پیدا کنند و از وقتشان بیشترین استفاده را ببرند.
خدا… و فقط خداست که دعای بندگانش را می شنود و آن را اجابت می کند.
شاید باور نکنید، ولی حالا بعد از این همه سال این فکر به ذهن من خطور کرد.
راستی تو چه راحت به آرزویت رسیدی و رسیدن به این آرزوی بزرگ اول به لطف خدا و دوم به برکت وجود عده ای انسان فرشته صفت محقق شد که محور کارشان نوع دوستی، ایثار،تلاش ، عشق و زیبایی شناسی و زیبا دوستی است و این گروه کسانی نیستند جز عزیزان ما در کانون توسعه فرهنگی کودکان.
روزگاری فقط خودم را می شناختم و دنیای خویش را دوست داشتم، ولی حالا قلبم جایگاه مهر و محبت انسان های شریف و دوست داشتنی از تمامی استان های کشورم است و اگر در این باره بیندیشیم، پی می بریم که همۀ ما در پیکرۀ زیبای کشور عزیزمان ایران با گویش ها و فرهنگ های مختلف توسط کانون به هم متصل می شویم و این یعنی سعادت، یعنی …
من خدای بزرگ را سپاسگزارم که مرا در این سعادت شریک کرد.
از زمانیکه با کانون و کتاب و قلم و تفکر آشنا شدم، بیشتر احساس خوشبختی می کنم. امیدوارم همۀ مردم ایران و جهان عضویت در این کانون مهربانی را تجربه کنند.
هر جا که کانون توسعه فرهنگی کودکان قدم گذاشت، تبدیل به باغی زیبا و رویایی شد.
ما همه شاخه هایی از درخت تنومند ده سالۀ کانون هستیم و میوۀ این درخت که به محض کاشتن ثمر می دهد، صلح و دوستی است و از خدای مهربان می خواهم طعم این میوۀ شیرین را به همه کودکان جهان بچشاند…
و من این میوه را زمانی چشیدم که حرف « ر» را با زحمت زیاد، حتی با بادکنک به محمد آموختم و او اکنون شاگرد کلاس اول ابتدایی است و از نعمت یادگیری و در کنار بچه های دیگر بودن لذت می برد.
اکرم قائد رحمتی ( کتابدار کتابخانۀ روستای کلنگانه)